کسی آن بالا منتظر شماست
بیرونم و درونم را می نگرم
درباره وبلاگ


ما به قصد شناختن دیگران از شناخت خویش بازمانده ایم! اگه توجه کرده باشید همه ی ما دلمون می خواد دیگران واسه دل ما خودشونو تغییر بدن توی این وبلاگ سعی می کنم رفتار خودم رو به عنوان یک انسان نقد کنم و واسه بهبود اون راه کاری رو در نظر بگیرم چون کسی که می خواد خانواده، دوست،جامعه و حتی دنیا رو تغییر بده اول باید از خودش شروع کنه .انسان از خود شناسی به خداشناسی می رسه! در ضمن ((رها)) اسم مجازیه منه!

پيوندها
سوگلی ها
ضد دختر
دلنوشته های یه پسر در مونده
رؤياى خيس
دخترها و پسرها
love
وقت وب گردی که میشه هیچ کجا ایران وب نمیشه
علي طاهري_خدايا فريادم بي صداست......
تك داستان آموزنده
دانستنی های کامپیوتر
خبر گزاری باشگاه پرسپولیس
موزيك
se7en
سرگرمی و تفریح و بازی و دانلود و آموزش
love pic
MƏN TÜRKƏM , azari YOX
j00rbaj00r
خلیج همیشگی فارس
هر چی میخوای دانلود کن
همه چی دانلود
قدری تامل...!
☆♫♪ بزرگترین مرجع دانلود فیلم و موزیک ☆♫♪
دفتر خاطرات
خدا
هر چی می خوای دانلود کن
دنیای مطالب جالب و دیدنی
درد عشق
سیاست بازی
وقت وب گردی که میشه هیچ کجا ایران وب نمیشه
دانلود آهنگ و اخبار موزيك و.......
دختر بلند پرواز
پزشک آنلاین
دانلود همه چی
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
دوست عزیز برای تبادل لینک  ابتدا وبلاگ من رو را با عنوان بیرونم و درونم را می نگرم و آدرس raaahaaa.LoxBlog.ir لینک کنید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک من در سایت شما لینکتان به طور خودکار در وبلاگ من قرار میگیرد.









ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 12
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 14
بازدید ماه : 19
بازدید کل : 106366
تعداد مطالب : 36
تعداد نظرات : 30
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
Raha

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
شنبه 25 شهريور 1390برچسب:, :: 23:49 :: نويسنده : Raha

جان تاد، در خانواده‌ای پر اولاد به دنیا آمد. خانواده او بعدها به دهكده دیگری رفت. در آنجا هنوز جان بچه بود كه پدر و مادرش مردند.

قرار شد كه یك عمه عزیز و دوست داشتنی سرپرستی جان را به عهده بگیرد. عمه یك اسب ویك خدمتكار به اسم سزار فرستاد تاجان را كه آن موقع شش سال بیشتر نداشت به خانه او ببرد. موقعی كه داشتند به خانه عمه می‌رفتند، این گفتگو ب...ین جان و سزار صورت گرفت:

جان: او آنجاست

سزار: اوه، بله، او آنجا منتظر توست.

جان: زندگی كردن با او خوب است؟

سزار: پسرم تو در دامان پر مهری بزرگ خواهی شد.

جان: او مرا دوست خواهد داشت؟

سزار: آه، او دریا دل است.

جان: او به من اتاق می‌دهد؟می‌گذارد برای خودم توله سگ بیاورم؟

سزار: او همه كارها را جور كرده است. پسرم! فكر می‌كنم كاری كرده كه حیرت كنی.

جان: یعنی قبل از این كه برسیم نمی‌خوابد؟

سزار: اوه، نه، مطمئن باش به خاطر تو بیدار می‌ماند. وقتی از این جنگل بیرون برویم، خواهی دید كه توی پنجره شمع روشن كرده است.

و راستی هم وقتی كه به خانه نزدیك شدند، جان دید كه در پنجره شمعی می‌سوزد و عمه در آستانه در خانه ایستاده است. وقتی كه با خجالت نزدیك شد، عمه جلو آمد، او را بوسید و گفت: «به خانه خوش آمدی!»

جان تاد در خانه عمه‌اش بزرگ شد. او بعدها وزیر عالیقدری شد. عمه‌اش در واقع مادر او بود.

او به جان خانه دومی داده بود.

سالها بعد عمه جان برایش نامه نوشت و گفت كه مرگش نزدیك است. دلش می‌خواست بداند جان در این باره چه فكر می‌كند.

این چیزی است كه جان تاد در جواب عمه‌اش نوشته است:

« عمه عزیزم! سالها قبل خانه مرگ را ترك كردم، در حالیكه نمی‌دانستم كجا می‌روم و یا اصلا كسی به فكرم هست یا عمرم به سر رسیده است. راه طولانی بود، ولی خدمتكار دلداریم می‌داد.
بالاخره من به آغوش گرم شما و یك خانه جدید رسیدم. آنجا كسی در انتظارم بود و من احساس امنیت كردم. همه این چیزها را شما به من دادید.
حالا نوبت شما شده است. دارم برای شما می‌نویسم كه بدانید كسی آن بالا منتظر شماست.
اتاقتان آماده است، شمع در پنجره آن خانه روشن است، در باز است و كسی منتظر شماست



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: